💔Angel wings💔 قسمت سوم پارت9
کارت را از داخل کیفم در آوردم و رو به روی قفل قرار دادم و در باز شد ....به داخل خانه رفتم و در را بستم.........نفس عمیقی کشیدم و غر زدم : چرا اینطوری بوددددد .........دوباره همون صحنه دکمه ای اومد جلوی چشمام ......دستام رو جلوی صورتم گرفتم و جیغ کشیدم: خیلییییی خجالت کشیدممممم.......همون لحظه گوشیم روشن شد و نگاهش کردم و دیدم تورو پیام داده...پیامش رو باز کردم : سلام هلن خوبی؟ سالم رسیدی خونه؟....هلن:جلو چشمت رفتم تو خونه دیوونه ...تورو:بازم نگران شدم ولی خوابم نمیبره قلبم دست یکیه.......هلن:🥴🥴حالم بد شد.....اویکاوا:چراااا چی شدیییییییی.....هلن:خنگ . از حرفت حالم بد شد.......اویکاوا:اهان..........هلن:گود نایت .......و از چت رفتم بیرون ک پیام دوباره ارسال شد .....پیام رو باز کردم...کاگیاما بود .........کاگیاما:های...هلن:های؟ چرا پیام دادی؟..........کاگیاما:میخواستم ببینم درست پیام دادم یا نه و اینکه خواستم حالت رو بپرسم..............هلن:آم ممنون بای....کاگیاما :بای...... رفتم لباسم رو عوض کردم و خودم رو روی تخت انداختم......چراغ مطالعه ام رو روشن کردم و به خودم کش و قوسی دادم......لبخندی زدم ..خوشحال بودم که تونستم با کاگیاما صحبت کنم و با فکر ب فردا خوابم برد....
- ۴.۶k
- ۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط